وارش اسپرت – تارنمای هواداران داماش گیلان: خسته بود ! و شاید بیشتر از خسته، دل شکسته! ذهنش در گیر افکار درهمی بود که لحظه ای رهایش نمی کرد. همین چند روز پیش بود که به او تهمت حمایت از… می زدند و حالا هواداران همان شخص او را مواجب بگیر "دیگری" می دانستند! و او در شگفت بود که تنها تقصیرش روایت خبری بود که به مذاق دیگران خوش نمی آمد؛ هنوز صدای پشت تلفن لحظه ای رهایش نمی کرد، همان کسی که تا دیروز خود را مدیون اخبارش می دانست امروز او را خیانتکار به ورزش استان و اکاذیب نویس خطاب می کرد.

 

وقتی جلوی لپ تاپش نشست کامنتهای خوانندگان مطالبش او را شگفت زده تر کرد؛ یکی متهمش می کرد که نسبت به شهر و تیمش تعصب ندارد، دیگری اما مدعی بود که فقط حرف می زند و هیچ کار مفیدی انجام نمی دهد و هیچ کس نمی دانست در آفتاب سوزان مرداد او به دنبال راه نجات برای تیمش و انتشار خبرهایش برای گرفتن چند مصاحبه چه عذابی که نکشیده بود… درست همان زمانی که مدعیان، درجه سرمای کولرشان را افزایش می دادند.

 

وای که چه سخت بود که حالا او بی تعصب شده بود و مواجب بگیر و ….! لپ تاپش را با عصبانیت بست، بلند شد که اتاق نیمه تاریکش را ترک کند… چشمش به تقویم روی میزش افتاد آن روز هفدهم مردادماه بود، روز خبرنگار، لحظه ای مکث کرد بی اختیار بر روی صندلیش نشست و لپ تاپش را روشن کرد…

تقدیم به خبرنگارانی که به معنی واقعی عاشق هستند

 

"مجید محمدی"